نگاه مظلوم بچم تو ذهنمه
رفتیممثلا مسافرت برگشتنی شوهرم خسته شد من پشت فرمون نشستم بچه رو دادم داستش . برای خودش رو صندلی شاگرد خوابیده بود بچه هی گریه میکرد ۲ ۳ بار نزدیک بود تصادف کنم آخرش با لحن تند گفتم پاشو آروم کن بچه رو
اگه تند باهاش حرف نزنم کلا بیخیاله( معتاده شاید برای اونه)