یاد اون پاییزی میوفتم ک اومدی
اون لحظه ای ک داشتی از پله ها میومدی و سرت پایین بود با دست گل تموم وجودم استرس بود زیر چشمی نگاه ب هم میکردیم و ی وقتایی لو میرفتیم فک کردم دیگ کار تمومه
اون تنهاییا حال بدیا تمومه
اون روزی برا اولین بار رفتیم بیرون و هوا سرد بود با ی پیتزا تو ماشین کار رو جمع کردیم وای اون بوسه های قبل رفتن به خونه ساعت دوازده شب
نمیخاستم از بغلت بیام بیرون نمیخاستم لبامو از رو لبت بردارم قشنگ ترین شب عمرم بود
اما روز به روز چیزای قشنگ تموم میشد سرم شلوغه کار دارم نیستم پیش رفیقمم و....
رسید ب جدایی
حتی اگ برگردی دیگ نیستم دیگ تموم شد...
نوشتم تا دلم آروم بشه :))))