چی شد که حس کردین دوستتون نداره
با دخترم همیشه به تندی حرف میزنه همش باهاش بحث میکنه انگار با یه ادم بزرگ دارع حرف میزنه کلا معلوم از بچه ام بدش میاد منم رو بچه ام حساسم ولی اصلا چیزی نمیگم که ناراحت بشه همش میریزم تو خودم میگم الکی امدم خونه اشون بعد که دو روز گذشت دیگه باز میرم میگم ولش کن امشبم همش بچه ام دعوا میکرد
ن اینطور نیس
پدرومادرها حوصله ندارن فقط کم طاقت شدن
نه اینو نزار رو حساب دوست نداشتن بزار رو حساب بلد نبودن بیشتر بخاطر اینه رفتارهای نوه ها رو مقایسه میکنن با بچه های زمان خودشون و دوست دارن یادشون بدن بهتر رفتار کنن
یبار خونشون بودم .. خونشون ۹۰۰ متره .. کل خونه و حیاط رو گرد گیری ک جارو کردم حسابی بعد یهو پسر داداشم اومد اونجا اونو بغل کرده بود گذاشته بود رو پاش هی قربون صدقش میرفت پسر منم میرفت سمتش ولی اصلا بهش توجه نمیکرد حالا یا عمدا یا سهوا ... منم بهش؟گفتم و قهر کردم ب بهانه های مختلف چهل روزی نرفتم خونشون بعدش دیگه پسرم شد تاج سر . حالا همیشه زنگ میزنن میگن بیایید دلمون تنگ شده و فلان
بخدا دخترمم دیگع دوستش ندارع برعکس همه نوه ها که مادر بزرگ مادری رو بیشتر دوست دارن میگه من مامان جون خودمو دوست دارم مادر تو رو دوست ندارم چند بار دعواش کردم که نگو میگه اخ اون منو دوست داره مامان لیلا دوستم نداره
و اشتباه ترین کار ممکن همینه که چیزی نمیگید .
اتفاقا خیلی صریح و ساده صحبت کنید باهاش .
بپرسید مامان دوست ندارید بیام خونتون ؟
اذیت میشید ما میایم و با احترام
ببینید چی میگه
شایدم از رفت و آمد خسته هستن بخاطر اینه
