سخت نگیر ، اینو گفتی یاد داستان خودمون افتادم.
بابام یدفعه از دوستش خامه گرفته بود ، بعد ظرفشو پس نداده بوده بش ، تا دو هفته بعد که دوستش میاد خونمون ، بابام یادش میفته پس بده. بد بابام گفته بزار بشورمش، اون گفته بوده نه ولش کن . خلاصه بابام کلی اصرارو اون گفته نه. بعد دوستش رفته بوده خونشون اول صب در ظرفرو باز کرده بوده که بشوره بو گندش خونه رو برداشته بوده😅. یعنی حیثیت بابام اونجا رفته 😅