بله من تو نوجوانی خلقم به شدت پایین اومد پدرم رو که از دست دادم خانوادم همه افسرده شدن فامیلا حرف زیاد میزدن مشکل نفس تنگی پیدا کردم بخاطر اعصابم و..
خلاصه خیلی پرخاشگری میکردم کسی هم منو درک نمیکرد
در یخچال رو شکوندم پارچ رو خرد کردم در حموم رو لگد زدم و شکوندم و... به مامانم بیاحترامی میکردم و یه جا بند نمیشدم مامانم هم اجازه نمیداد جایی برم و اگه جایی میرفتم کتکم میزد نه من بقیه رو درک میکردم و نه بقیه منو درک میکردن
تااینکه کمکم بزرگ شدم درس خوندم رفتم سرکار عاقل شدم و شرمندهی اشتباهات بچگی.. الان جونمو هم برا مامانم میدم و از گل نازک تر بهش نمیگم
اولین حقوقم رو دادم طلا برا مامانم خریدم
خداروشکر که گذشت