من پدرم تصادف کرد دو روز که داخل کما بود بعد از عملش دکترا قطع امید کردن حالش خیلی بد بود بعد مادرم رفته بود شهدا گمنام شهرمون گریه میکرده التماس که کمک کنید حالش خوب بشه شما بنده خوب خدا هستین
الانه ازش میپرسیم که یادت میاد ۱۰ روز تو آی سی یو بستری بودی میگه نه فقط دو تا چیز یادمه یه جوانی که گوشه اتاق واستاده بود داد میزده خدایا کمکش کن همش میگفت کلمه الله انگار چندبار تکرار میشه هر لحظه (یا اینو دیگه مامانم تعریف میکنه که رفتم به بابات غذا بدم یه دفعه بهم گفته مادرم اینجا بوده کجا رفته ....مادربزرگم فوت کرده میگه اون روز آمده با چادر سفید گلدار دور تختم دور زده بعد نشسته کنارم گفته خوب میشی بچه ام)
شاید مرگ یه دریچه باشه به یه یه دنیای عجیب و غریب و خیلی بد و ترسناک و رازآلود پر از هیولا و آدمخوار و کساییکه بتونن نجات پیدا کنن دوباره به این دنیا میان تو یه جسم جدید و دوباره مرگ و دوباره اون دنیا و ...😐😂
من واقعیتش به برنامه زندگی پس از زندگی دید خوبی نداشتم میگفتم حتما الکی هست بعد اتفاق بابام و یکی از اقوام که یه ماه داخل کما بود باور کردم که واقعا دنیای بعد مرگ وجود داره این اقوامون بعدش آمد یه عالمه تعریف کرد که ارواح مرده ها رو دیده یا داخل کما بودم غذا نذری یکی آورده اینقدر دوست داشتم ازش بخورم یا به خواهرش گفته تو آمدی ملاقاتم پسرت اون شب دندون درد داشته تو حیاط بیمارستان گریه میکرده
