بچه ها ساعت ۸ شب خواهرم از خونه ی مادربزرگم راه افتاده ب سمت خونمون ۹ و نیم ؛ ۱۰ شب رسید بعد یه قابلمه غذا آورد گفت مامان جون فرستاده منم تا یه قاشق خوردم دیدم یخه
برگشتم گفتم چرا غذا یخه ؛ برگشته میگ الان مامان جون غذارو از رو اجاق برداشت میگم بابا غذا یخه منظورت چیه
قسم میخوره میگه بخدا مامان جون از رو گاز برداشت داد بهم
منم ناراحت شدم گفتم : نمیخوای گرمش کنی دیگ چرا چرت و پرت میگی پاشدم خودم گرمش کردم
از این ناراحت شدم ک رک نگفت پاشو خودت گرمش کن
و یجوری میگفت مامان جون از رو گاز برداشت داد انگار مامان جون همین الان تو آشپزخونه بوده غذا رو داده
اون ۲ ساعت مسافتی ک طی کرده تا خونه رو در نظر نمیگرفت
یجورایی میپیچوند😕