سلام دوستان دوستم با بدبختی 300 میلیون جور کرده بود رفته بود طلا بگیره ولی خب چون تو عمرش انقد طلا نخریده بوده خودشم کسی همراش نبوده میترسیده میگ تا رفتم تو یارو نئشه مدل حرف میزد و هی ۲۰ مدل النگو گذاشت جلوم میگفت کدومو میپسندی میگ من فقط گفتم النگوهات کدوم وره نگاه کنم ولی اون همه رو گذاشت رو میز میگه آخره سر موقع حساب کردن ( یعنی تقریبا بعده ده دقیقه ؛ یه ربع ) ک سایز النگو و تعدادش و وزنش رو محاسبه کردن و توافق کردن موقع خرید یهو طلا فروشه برمیگرده میگ عه همه ی ۳۰۰ میلیون تو کارتته نمیشه که ۳۰۰ میلیون رو یکجا کشید
بذار همون اندازه ای ک میشه بکشم بهت النگو بدم بقیه اشو فردا بیا بگیر ببر!!! میگ منم دستپاچه شدم ترسیدم فردا طلا گرون شه نتونم بقیه اشم بگیرم تو دستم لنگه ب لنگه شن گقتم بذار همه رو فردا میام میگیرم میگه تا اینو گقتم طلا فروشه گم مونده بود بگیره بزنتم به زور کارتمو گرفته بود ک بکشه
میگه هی میگفتم خب فردا میام اون میگفت نه باید بدی بکشم
میگ منم حس بدی گرفتم حس کردم میخواد بهم بندازه گقتم حق با شماست از مغازه اومدم بیرون که یهو طلا فروشه داد و فریاد ک گمشو از مغازه ام بیرون اصلا موجودیتو نشون بده ببینم پول داری میگ موجودیمو نشون دادم داد زده تو پاساژ نگهبان این خانومو بیرون کن
بنظرتون مشکل از دوستم بود یا طلا فروشه؟
اینم بگم دوستم با بدبختی ۳۰۰ میلیون رو جور کرده تا حالا طلا نخریده بود از ترس این ک یوقت سرش کلا نره دیده طلا فروشه اصرار داره همین الان هرچی داری بکش فردا میای طلاهاتو ببری نخریده