خسته شدم..برادرشوهر۱۶سالمو فرستادن پیش من درس بخونه(خونشون روستاس)خواهر۱۸سالمم ۵روز در هفته سر دل منه..شاغلم ۴ماهه هم باردارم..بخدا انگار میان مهمونی حتی پتوشونم جم نمیکنن بارهاهم تذکر دادم فایده نداره..شوهرمم حقوقش کمه هیچی تو خونمون نیست..خسته شدمممم بخدا من ۲روز میموندم خونه هاشون مامانم میگفت میخای اخم و تخم کنی برو خونه خودت..یا مادرشوهرم همش میگف برو خونه بابات
مگه خونتون مستقل نیس؟
خواهرت رو بفرست بره به بهونه حضور برادر شوهرت
یه برخورد اساسی نیاز داری
نترس وحرفتو بهشون بگو
بردار شوهرت میاد برا درس خواهرت برا چی میاد
لااقل خواهرتو نزار بیاد مگه هتل
وا چرا میان خونه شما میمونن
بگو من هم شاغلم هم باردارم
فعلا شرایطشو ندارم
جای دیگه ای پیدا کنین
واسه اون پسره هم خوابگاه بگیرن
دلم هم واسه شما سوخت هم اونا
😐
زبون ک داری بگو باردارم سختمه نیاین
بگو ویار دارم همش میخوام بالا بیارم برین خونتون درس بخونین
این دفعه بخواهرت بگو دیگ نیا.رودروایسی نداری ک بگو نمیتونم دکتر گفته استراحت کن درد ناچاری میرم کار
ب برادرشوهرتم بگو
الهی بگردم خواهر بزرگه منم خانش کاروانسراست ولی خدا باران نعمتو عین سیل روی سرشون میبارونه
بزرگترا چرا درک نمیکنن!!!
من به بچه‌ها کاری ندارم مخصوصن عاقا پسر که میاد درس بخونه
ولی چرا بزرگترا شرایط شما و شرایط همسرتونو درک نکردن
حق داری خدایی آدم حوصله خودشم نداره توروخدا یه کاری بکن اینجوری نمیشه بزن ب در سلیطه گری یه بار ک دعوا بشه دیگه نمیان ب درک هرکی ک هس وقتی درک نداره باید دعوا کنی
خانواده ها خودشون باید بدونن خوابگاه واسه همچین مواقعی هست
شما هم تحمل کن پتو شون رو جمع نکن، بیا سر سفره بشین بگو آی یادم رفت بشقاب بیارم، بلند شون کن جلوی جمع تاکید کن فلانی امروز ظرف شستن نوبت توست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز