گفتم تاپیک قبلی پدرش مرده خودش به من نگفته هنوز غیر مستقیم هم میپرسم چیزی نمیگه ولی میشوم از بقیه که بهش چی میگن اونم موافقه .
منم می‌خوام مخالفت کنم نرم واحد پایینی اونا برادرشوهرم می‌گفت هرچی شوهرت گفت نه نگو نزار زندگیتون خراب شه حس میکنم اونم می‌فهمه که سر این قضیه ممکنه قیدمو بزنه.بنظرتون میشه؟ اگه بگم بریم تو یه محله یا یه کوچه یا حتی دیوار به دیوار قبول میکنه؟
خیلی استرس دارم خیلی حالم بده کاش اصلا همچین چیزی نباشه
تو فعلا چیزی نگو
از ما میپرسی عزیزم؟
خودت رو همسرت شناخت نداری ما از کجا بدونیم اخه
شرایط خیلی سختی هست .
ولی احساست رو به همسرت رک بگو قبل ازینکه بقیه مدام حرف بزنن.
همه احساست و شرایطت رو بگو.
برادرشوهرت چکاره هست که نظر بده،
شوهرت براش مهم باشی لااقل ب حرفات گوش میده ولی خب شرایط سختی هم هست مادرش تنها شده.
نمی‌دونم من بودم چکار میکردم . ولی حتما صحبت کن با همسرت خیلی جدی و بدون رودربایستی.
یه همکار داشتم ر فته بود از یه شهر دیگه زن گرفته بود ...بعد مدتی دیدم میگه همسرم میگه کارت رو ول کن بریم شهر پدر و مادر من همونجا پیش پدرم کار کن ..بهش گفتم دیگه چه مشکلاتی دارید ؟ از مشکلاتش کمی برام گفت ..بهش گفتم یه برگ برنده دست خودت داشته باش ...تعجب کرد گفت یعنی ممکنه به خاطر همچین مسئله ای یه زن طلاق بگیره ..گفتم اره ..صد در صد ...
فکر میکنید چی شد ؟ دقیقا چند ماه بعدش دختره هم مهریه اش رو به اجرا گذاشت و هم طلاق گرفت ....
اینو گفتم بدونید بعضی آدمها اینجوری هستن ..عمق وابستگیشون به خانواده ی پدر و مادرشون جوری هست که حتی ممکنه قید همسر و فرزندش رو هم بزنه ...
شما اگه از این بابت با همسرتون مشکل دارید به شما هم پیشنهاد میکنم ..سعی کنید یک برگ برنده برای خودتون تو زندگی داشته باشید ..این برگ برنده ممکنه یه سند به نام باشه ..ممکنه یه ماشین باشه ..ممکنه حق طلاق باشه ..ممکنه ..............
خلاصه چیزی باشه که بابتش از لحاظ مالی خیالتون تا حدودی راحت باشه و بتونید تصمیم عاقلانه بگیرید ...
