2777
2789
عنوان

تا حالا شده روزهای سخت تون بگذره

107 بازدید | 13 پست

و زندگی روزهای خوبشو بهتون نشون بده؟

اینکه میگن بعد از هرسختی یه آسانی هست ذرسته؟

الان تو روزهای سخت زندگیم هستم خیلی فشار رومه خیلی دلم گرفته..

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

آره میگذره باور کن و تحمل کن من سییاه ترین روزها رو داشتم جوری که از شدت فشار معتاد الکل شدم شب و روز الکل مصرف میکردم انقدر میخوردم تا بخوابم چهار روز پنج روز خواب بودم یهو میدیدم یک هفته حموم نرفتم زن داداشم منو میبرد حموم میشست انقدر وضعم خراب بود 

 درخواست دوستی رد میکنم وقتی جواب استارتر یه تاپیک و دادم خودت نخود آش نکن دوست عزیز اوکی؟ اسی خودش بلد جوابمو بده خودتو ننداز وسط سبک نکن بزرگواری تو حفظ کن و رد شو اگه هم زبون نفهمی هیچی کار خودتو بکن من با زبون نفهم ها دهن به دهن نمیشم بدرود 

آره من حس خوبی دارم چند ماهه... شرایطم افتضاح از هر لحاظ

خلاصه بگم... مجردی داغون، پدر شکاک، تنبیه زیاد، ازدواج اجباری، خانواده بی پشتیبان، ادامه دادن اجباری و محدودیت و محدودیت...

از وقتی به دنیا اومدم، زندگی روزای سختی رو برام رقم زد

ولی الان چند ماهه حال دلم یه جوریه نمیدونم چرا

ولی حس می کنم فصل جدید زندگیم به زودی آغاز میشه و من پاداش جا نزدن و صبرم رو از پروردگار خواهم گرفت 

بله برای من شده 

دقیقا بعد از هر سختی آسانی هست 

روزهایی بر من گذشت که شبها تو تنهایی خودم گریه میکردم و تنها پناهم خدای مهربونم بود 

الان که به آسایش و آرامش رسیدم میگم خدایا چقدر شکرت کنم که کافی باشه هر چی بگم شکر کمه 

چند باری تو عمرم اتفاق افتاده 

دنیا همینه دیگه همیشه یه سختی جلوی پای آدم میزاره اما فقط با یاد خدا دل آروم  میشه و راهی جز توکل به خودش نیست و درآخر همه گره ها باز میشه 

چند باری هم خواب دیدم که پیامش این بود گره های کور زندگیم باز میشه

میدونی زندگی خیلی چیزا رو ازم گرفت... بخدا هیچوقت طعم داشتن یک پدر خوب رو نچشیدم آنقدر که اذیتم کرد و از بچگی منو تحقیر و تنبیه فیزیکی می کرد... خدا می دونه توی اون خونه چه شرایطی داشتم که تن به ازدواج سنتی و اجباری دادم... ازدواجمم نگم که با یه آدم داغون... چقدر باز من اینجا خورد شدم خدا داند... یعنی به معنای واقعی، استخونام خورد شد 

ولی در نهایت، خودمو می بینم که جلا پیدا کردم... و مثل الماس هی تراش خوردم

شاید این گفته ها عجیب باشه ولی واقعیته

در کل، زندگی حق انتخاب رو ازم گرفت ولی نشونه ها میگن این حق به من برمی گرده... توکل به خدا ✨

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز