2777
2789
عنوان

بیاید داستان مادر شوهر بدنجس و کارما شو براتون تعریف کنم 😭😭

| مشاهده متن کامل بحث + 1234 بازدید | 49 پست

زناشون و خبر میکنن تا بیان کمکش کنن 

مادرشوهرش که میفهمه 

میذاره بچه به دنیا بیاد 

داییم که از سر کار برمیگرده بش میگه اونجای زنت و همه دیدن!!! 

بی غیرت برو خودتو بکش این بی آبرو اینجوری کرده 

زنی که تازه زایمان کرده رو داییم میگیره به باد کتک تا تشنج میکنه 

و میبرنش بیمارستان شهر 

بچشو به شیر خشک عادت میده مادر شوهره 

ولی باز داییم و زن داییم با همدیگه خوب شدن

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



زن داییم به قول مادر شوهرش دیگه دم در آورده بود براش 

همه کارا رو نمی‌کرد 

صابون و رو تیکه بندی استفاده نمی‌کرد 

چندباری هم دعواش شده بود و بهش گفته بود تو عفریته ای اشغالی خونه خراب کنی 

میدونید چیکار میکنه ؟؟؟ 

بچه رو یه روز که زن داییم حمومه داییم سر کار برمیداره میره خونه خواهرش که تو یزده!!! 

و همینجوری بی خبر ولشون می‌کنه 

سه ماه در به در دایی و زن داییم دنبال این بچه بودن 

بعد سه ماه پرو پرو اومده میگه 

تا تو باشی زبون درازی نکنی 

داییم دست زنشو میگیره 

میرن یه اتاق 6 متری کرایه میکنن تو شهر داییم میره کارگری

زن داییم طلاهاشو میفروشه پارچه میخره چرخ خیاطی مادرشو میگیره شروع میکنه به خیاطی 

از اون ور عقده ای خانم که دیگه کسی نبوده سرش عقده هاشو خالی کنه 

میاد دوباره بیاد سربار اینا بشه

تو راه یه پسر بچه بهش میزنه 

اونقدر ضربه اش جدی نبوده ولی این‌قدر سر اون بچه بنده خدا داد و بیداد کرده بود پسره هلش داده بود خورده بود به جوب سرش 

پسره از ترس ولش کرده بود 

بعد عذاب وجدان گرفته بود رفته بود خبر داده بود من اینجوری کردم 

خلاصه بستری شد 

دوباره اومد سر زندگی این دوتا بدبخت و حرصشون داد 

ولی بعد دو ماه سکته زد 

حتی داییم هم ناراحت نشد ! 

زن داییم ازش یه تایمی مراقبت کرد 

تا سر پا شد 

دوباره شروع کرد 

سر بارداری دوم زن داییم 

از عمد تو هفته سوم بهش ذعفرون خورنده بود 

فکر کن یکی ازت مراقبت کنه تو اینجوری کنی!  

اول بلایی نیومد 

ولی بهش عسل می‌داده مجبورش میکرده کارای سنگین کنه 

تا بچش میوفته 🙃 

ولی بعد دو ماه سکته زد حتی داییم هم ناراحت نشد ! زن داییم ازش یه تایمی مراقبت کرد تا سر پا شد دوباره ...

مریض بوده کلا

سعی میکنم اگر نظرو راهنمایی که میکنم اول کل تایپیک رو بخونم وطبق شرایط استاتربعدا نظر بدم پس ممنون میشم اگر نظری تو تاپیکم دادین کل تاپیکارو بخونید و ازشرایطم آگاه باشیدبعدا نظر بدین اینجوری همو با حرفامون اذیت نمیکنیم🌺🪻🌺🌷

دوباره سکته کرده بود 

این بار ازش مراقبت نکردن 

اول بیمارستان و بعد خونه سالمندان 

اون اتاق 6 متری الان شده یه خونه 250 متری 🙂 

زن داییم از خیاطی و مزد ناجیز الان مزون زده 

هر دوتا حالشون خیلی خوبه 

ولی زن داییم هیچوقت بچه دار نشد

جای کتک های اون موقع هنوز روی بدنشه 

و گفت هیچوقت نمیبخشمش 

عفریته هنوز زنده است 

هرچقدر گریه میکنه که ببخشید 

دیگه دیر شده 

هیچ‌کس یادش نمیره چیکارا کرده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز