زن داییم بعد یک سال باردار میشه
دیگه داییم میبینه باید هوای زن و بچه اشو داشته باشه
پا میشه میره سر کار
زن داییمم شیر میشه که اره دیگه شوهرم پشتمه
کارا رو میکرده
ولی دیگه سهم کمتر و نمیخورده
غذا مونده ها رو نمیخورده
تو هوای سرد لباس با دست نمیشسته
به خودش میرسیده
داییم روز به روز حالش بهتر میشده میفهمیده زندگی یعنی چی عشق یعنی چی