یادمه بچه بودم توو جمع یکی صدام کرد
بزرگ جمع بود یه کم نگام کرد
بهم گفت میخوای چی کاره شی بهش گفتم فضانورد
گفت پول رو زمینه دنبالش توو فضا نگرد
تو درس هاتو قبول شو فضا مضا پیشکشت
با دو تا جمله میخواست آرزو هام هیچ بشه
می دیدم همه نمه می خندیدن زیرِ لبی
میخواستم که آب شم برم زیر زمین
الآن هم زیر زمینم وقتی خوردم از همه لگد
حداقل اینجا هیشکی منو مسخره نکرد