من نهمم و از اول خیلی مظلوم بودم و هیچ کاری به کسی نداشتم ولی دیگه کاسه صبرم لبریز شده
قضیه از این قراره که تو مدرسه امتحان عربی داشتیم من اول تموم کردم بعد بقل دستیم
حالا خرخون هم نیستم
بعد خانم گفت من وایسم بذگه هارو بگیرم و بچه هارو راهنمایی کنم خیلی سرم شلوغ بود
خانم گفت من از شیش نفر برگه نمیگیرم تقلب کردن و به بقل دستبم گفت اسمشونو تو کاغذ بنویس تا یادم نره اونم نوشت
بعد زنگ خورد من رفتم حیاط دیدم دوستم بقض کرده گفتم چی شده گفت کل کلاس ریختم سرم چرا اسم مارو دادین به خانم بعد داشتیم صحبت میکردی که اون شیش نفر امدن و باهم بحث کردن او وسط یکی گفت تو اسم مارو دادر کاری میکنم با گریه تو خیابون بری خونه بدبخت منم خیلی عصبی شدم گفتم درست صحبت کن هبچ غلطی نمیتونی بکنی خودتو هفت جد و آبادت بدبختی و رفتن بعد امدییم تو کلاس و کلی باهم بحث کردیم یه نفر کلی داد کشید و به ما فحش داد منم میخواستم برم یه کاری کنم بچها گرفتنم و گفتم ولش کن و موهاشو گرفتم و هلش دادم
دوستش که جزو تقلب کرده ها بود امد هلم بده دستشو پیچوندم و گفت به دادگاه میکشونمت کل خاندانم تو داد گاهن من گفت هیچ گوهی نمیتونی بخوری گفت ببین با من درست صحبت کن یه کاری دستت میدما گفتم بیا بیا دیگه میخوای چه گوهی بخوری گلابی
اصلا اسم دادم خوب کردم دادم میخاستین تقلب نکنین گفت بیا منو بخور گفتم کاری نداره عددی نیستی گلابی
بعد هیچکس نمیومد جعممون کنه آخرش پرورشی امد از نمره انظباط اونا نفری دو نمره و از ما ١ نمره
حالا من با کیا دعوا کردم با کسانی که از اول سال قلدر بودن و رو مخم بودن و هنوز باورم نمیشه تونستم روشونو کم کنم😎