انقدرررررر بچه هام می‌پیچند بهم. انقدر اذیتم میکنن هیجان دارن حرف میزنن جیغ و داد و حرف و بدو بدو و ... خدا میدونه .
سر سفره هم غذا نمیخورن باید دهن جفتشون غذا بذارم. قشنگ روانی میشم.
احساس میکنم دستو پاهام به هم میپیچه بچه هام هم دورم می‌پیچند بهم. واقعا روانی کننده اس توصیف پذیر نیست فقط میخوام ببینم تنها من اینجوریم یا شماها هم عین منین 🤧😪
بچه هات چند ساله ان؟
لذت میبرم اگر دخترخاله عشوه گر نامزدم نباشه
ی آب خوش نه تو خونه مامانم نه مادرشوهرم نه هیچ جای دیگه از گلوم پایین نمیره. نمیذارن دو کلام راحت با یکی حرف بزنم یا از مهمونی لذت ببرم. و آسایش داشته باشم خدااااااا
با بچه مهمونی رفتن عذابه، عذاب
مهم نیس غذا بخورن یا نه که
هر چی بیشتر گیر بدی بدتره
حداقل سر سفره بشین غذاتو راحت بخور
نهایتا غذاشونو برمیداری واسه بعد
چندسالشونه؟
وای حق داری
من تو مهمونی 2 3 ساعت برادرزاده هامو هندل میکنم ریقم در میاد
واقعا خسته میشه آدم هیچی نمیفهمه از هیچی
همسرتون کمک نمیکنن؟
ما کم مهمونی میریم یدونه بچه دارم الان دیگه داره پنج ساله میشه و اذیتاش کمتره
من هم توخونه هم مهمونی از بچهام دارم عذاب میکشم
