2777
2789
عنوان

بیایید جاریمو چشم بزنیم

| مشاهده متن کامل بحث + 5589 بازدید | 140 پست

از دور که میبینی اینجور فکر میکنی، تو نمیدونی، مجبوره پیش خانواده شوهر فقط خوشی ها رو نشون بده، جمعیت های زیادم همیشه مشکلات زیادی توشون هست

برای دو روز در هفته نباید نگران بود: یکی دیروز یکی فردا
وای یا خدادختر حواست هست داری دل سیاه میشی؟اینجوری نکن فداتشم خدا آرامش و خیر و‌برکت رو ازت میبره

آره گاهی ناخودآگاه انقدر بد میشم خودمم میترسم

باز یه مدت بود مامانم اونقدر جرف زد باهام یکم نرم شدم

باز حسادته ولم نمیکنه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بعد هرچی به خانواده و مادرش می‌گفتیم برای درمانش و کنترلش کار جدی نمی‌کردن...اهمیت نمیدادن فک میکردن موضوع ساده ای...وای زمانی عروسی کردم و اون مجرد بود از حسادت عروسیم نیومد همه فهمیدن

ما و برادرای شوهرم هم همیشه خونه هم جمعیم و خواهرای شوهرم سالی یکی دوبار هستن فقط 

یه سری رفتیم طبیعت اونا هم اومدن وضع مارو دید گفت چرا اینحوری این من فکر میکردم چقدر خوش میگذره بهتون واقعا راست میگفت منم حقو بهش میدم 

ما یه مثل داریم میگیم از هر کله یه صدا درمیاد یعنی هرچی تعداد بیشتر بدبختیش و اما و اگرش هم بیشتر 

تو رو خدا اینجوری نگو مادرشوهر منم همیشه به جمع بودن ما هر پنج شنبه حسادت میکرد و گریه .الان میریم ه ...

دقیقا منم مثله شما 

انقد گفتن خوشبحالتون 

اونی که بخاطرش جمع میشدیم رفت زیر خاک😞

هنوزم دلشون خنک نشده 

بعضیا واقعا قلب سیاهی دارن 

خدا هدایتشون کنه 

خانما متاسفانه منم همینم بخدا میدونم خیلی بده و خودم نمیخوام اینطور باشم اما اینا از سر عقده و حسرت ...

شما مشخصه حسودی نمیکنی ولی دلت میخاد طبیعیه منم باشم دلم میخاد با خواهرام جمع بشم

کارهایی میکرد بعد عروسیم ک نذاشت دیگ خونه پدرم آسایش داشته باشم... اگر میرفتم خونه پدرم میومد حالم بد میکرد دعوا تیکه دروغ اذیت... تو گرسنه ای میای خونه پدرت غذا میخوری... وای ماشین خریدی وای بازم اینو خریدی اون خریدی ...خداگواهه روز به روز بد و بدتر میشد 

اسی عزیزم درکت میکنم، بیا بغلم، سعی کن چند تا رفیق خانوادگی پیدا کنید با شوهرت برید خونه های همدیگه( نبینم دیگه به جاری فکر کنی)

برای دو روز در هفته نباید نگران بود: یکی دیروز یکی فردا
آره گاهی ناخودآگاه انقدر بد میشم خودمم میترسمباز یه مدت بود مامانم اونقدر جرف زد باهام یکم نرم شدمبا ...

حیفته دختر

حسادت آروم و قرار رو از آدم میگیره

باعث میشه جای اینکه رو پیشرفت خودت کار کنی رو این کار کنی که چه جوری بقیه رو بکشی پایین

این اشتباهه.

تو هم بچه دار میشی ،دور و برت شلوغ میشه

این که موفقیت نیست

برو رو موفقیت و‌خوش بختی خودت کار کن

اون بدبخت بشه یا خوش بخت به خدا فرقی به حال تو نمیکنه

ببین باید چیکار کنی که تو بتونی خوش بخت بشی

بقیه به یه ورت بابا

❤️مامان طلا و آلا❤️.کی بزرگ‌شدم که بعدش مامان شدم‌اصلا😕
دقیقا منم مثله شما انقد گفتن خوشبحالتون اونی که بخاطرش جمع میشدیم رفت زیر خاک😞هنوزم دلشون خنک نشده ...

دقیقا به مادرم اینقدر حسادت کرد کرد کرد تا رفت زیر خاک دو سال پامو خونه مادرم نزاشتم تا خالم خوب شد برادرم ازدواج کرد همین برادر رو دارم اونکه اصلا زنش نمیاد دو تا خواهر یک باز بخاطر پدرمون جمع میشیم مادرشوهر از خدا بی خبرم باز داشت می‌گفت خوبه باز آخر هفته ها جمع میشیم اونجا.خب لعنتی تو هم جمع کن تو هم بگو بیا .اون میگه من فقط بیام خسته شدم از دست حسادتاش

داریم به کجا میریم واقعا؟ قبلا به قیافه و قد و هیکل پول  ادم حسودی میکردن تازگیا به خنده ی ادم... چی شد که اینجوری شدی اسی الان جاریت تنها بشه گریه کنه حالت خوب میشه؟ نه که تنها باشی از سر تو زیاد شده تو جامعه جدیدا منم میخندم بعدش واقعا حالم خراب میشه... ادم خوش خنده ای هستم همه فکر میکنن از بس زندگیم خوشه میخندم 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792