کسایی که در جریان تاپیکای من هستن میدونن
که من بخاطر مصاحبه کاری تا تهران رفتم
و فهمیدم اون بیشرفا الکی منو کشوندن تهران
بعد اگه یادتون باشه گفتم که پول نداشتیم که بریم
من از رو اصرار مدیر شرکت پاک از دوست شوهرم
پول قرض کردیم رفتیم تهران
بعد این مرتیکه بی ناموس بیشرف (پدرم) خودش بهم
زنگ زد گفت دو تومن چیه خودم دوتومن میریزم
به حسابت پدرم خیلییی ثروتمنده خیلی
یه چی میگم چه چی میشنوید
بعد چن روز گذشت پول نرخیت حسابم منم به روش
اوردم گفتم تو بیشرف گوه میخوری دخالت میکنی
تو زندگیم میگی چرا بچه نمیاری تو عوضی که
حاضر نیستی از دو تومن بگذری غلط میکنی....
میدونم الان شاید بگیید چرا اینجوری گفتم
ولی این بی شرف زنگ زده بود به شوهرم
میگفت اگه میدونی بچش نمیشه طلاقش بده
چقد این مرتیکه بیشرفه بخدا مریض روانیه
خودش گفت دو تومن چی هست...
بمن فخر میفروخت ولی حتی اونم نزد به حسابم
پدر مادر من دوتا اشغالن