من ساعت پنج رفتم ارایشگاه بعد اونجا یه دختر از من جلو تر اومده بود منتظر شدم ک تموم بشه اونم موهاش فر بود طول کشید.
منم تا اصلاح کرد ساعت شش ونیم شد. زنگ زدم شوهرم بیاد ک بریم خونه مامانش گفت لازم نکرده الان بری الانم بیا خونت. اومد دنبالم. ارایشگاه نزدیک خونه مادرشوهرمه
موقعی ک از کوچه بیرون شدیم پدرشوهرم و مادرشوهرم و برادرشوهرم داشتن میرفتن عروسی.
شوهرمم منو برد خونمون ورفت😑
بعد پیام داده ما نمیایم.
برادرشوهرم زنگ زد کجایین بیایین چرا گوشیشو جواب نمیده شما ک تو کوچه بودین چرا رفتین(مادرشوهرمغذا گذاشته بود برا من و جاریم ورفته بود عروسی) گفتم رفتیم دیگه. خلاصه خونه بودیم نیم ساعت بعدش برادرشوهر بزرگم زنگ زد. گفت راستشو بگو تو نمیایی یا شوهرت. گفتم اون. خلاصه برادرشوهرم اومد مارو برد شوهرمم به زور اومد.
حالا پدرشوهرم از عروسی اومد گفت؛ خوبه شو مارو باید به زور بیاریم)به حالت دعوا(
حالا مقصر شوهرم بوده. بنظرتون رفتارم با پدرشوهرم چجوری باشه. اون حرف و زد چیزی نگفتم چون جلو جاریم گفت