ساعت ۶ صبح با شوق و ذوق پاشدم آرایش کرده خوشگل کرده برم دانشگاه سوار موتور ایرپادم افتاد خورد و خمیر شد تو بیارتی بودم یک زنیکه دستشو کرده بود تو جیبم معلوم نبود دنبال ننشه تو جیبم خواستم بیام تو دانشگاه حراست گفت خانممم هودی نپوش مانتو بپوش اومدم دیدم کلاسم با دیر کرد ساعت ۹ شروع میشه قشنگ سگه سگم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.