قرار شد فردا اسباب‌کشی کنم خیلی استرس دارم

خاله‌اش رفته بود توی قیافه گفته بود باید زنگ بزنن از دلم دربیارن

شوهرمم وابسته خاله‌هاشه

من اونجا خیلی کوتاه اومدم ولی من کم چیز نگفتم به خاله‌ش چون خیلی ادعاش میشه و همه رو نصیحت میکنه و جانماز آب میکشه وگرنه من کاری به کارش نداشتم اصلا لخت بشه

این خاله‌اش کلا همینطوریه ادعاش لایه اوزون رو سوراخ کرده اما خودش یه کارایی میکنه آدم شاخ درمیاره

آره باید بی‌توجهی کنم بهش

یا بگم قهر کنی منم میرم خونه مامانم

پارسال هم که ۶ ماه باهم بودیم؛ بی‌توجهی میکردم به قهرش. بعد نیاز جن.سی که داشت میومد بعد میرفت تو اون اتاق دوباره جدا می‌خوابید واقعا روی اعصاب بود غیرقابل تحمل بود

الان از مشکلات اون روزا که با شوهرم حرف میزنم میگم این کارو اون کارو کردی میره توی قیافه میگه اصلا چرا میگی هیچ حرفی راجع به اون روزا نزن. من میگم که دوباره تکرار نکنه یعنی

ممنون عزیزم

فرش قرمز نه ولی تحقیر و توهین نکنه سرکوفت نزنه

جهیزیه ‌مو توی سرم نزنه. اگه مریض میشم مریضیمو توی سرم نزنه طلاق طلاق نکنه  کلا خیلی روی اعصاب بود حرفاش و کاراش. برای خونه هم که خرید میکرد بعدش منت میذاشت و دعوا داشتیم اما حالا دیده دیگه مامانش نمیتونه براش بشور بپز کنه شاید اون اخلاق سگی‌شو بذاره کنار تا من برم بشور بپز کنم مادرش که دیگه قوز کمرش زده بیرون نمیتونه 

میگفت ازت بدم میاد ازت متنفرم بیا بریم جدا بشیم

یه بار بعد از رابطه جن‌.سی بهم گفت من از تو بچه‌دار هم بشم بازم ازت جدا میشم

همیشه احساس شرم منو بالا میاورد 

یه بار داشتم توی آشپزخانه کار می‌کردم دراومد گفت دخترخالم باهوشه تو خنگی

همیشه دنبال بحث و دعوا بود

بخدا من سختی نکشیده نیستم

الان باز همه حرفاشو و کاراش یادم اومد ای خداااا

یعنی دیگه آدم شده؟؟

دوباره باهاش ازدواج نکردم 

طلاق نگرفتیم

فقط وسیله‌هامو جمع کردم اومدم خونه بابام

حالا دوباره قراره ببرم. این دفعه طبقه بالای مادرشوهرم

یعنی نبرم؟

وای دوباره شک افتاد به دلم

میگم یه فرصت دیگه بهش بدم شاید آدم شده باشه

نه

توی عقد خودشو نشون نداد

رفتیم سر زندگی خیلی اخلاقاش بد بود

الان داروی اعصاب میخوره. یعنی اشتباهه برم دوباره باهاش زندگی کنم؟

آره خودمم دارم داروی اعصاب میخوره

و ذهنی هم روی خودم کار میکنم