بعد زایمان جاریم ، مادرش به برادرشوهرم میگه پس ما دخترمو میبریمخونمون بهش رسیدگی کنیم مادرشوهرم ( طبقه پایین برادرشوهرمه ) میگه خب شما بیا خونه پسرم پیش دخترت بمون دیگه
برادرشوهرمم میگه بله شما بیا مادر جاریمم میگه نه ما رسممون نیس خلاصه دعوا بالا میگیره برادرشوهرمم خیییلی مغرور و وحشی و یک دندس
مادر جاریمم واقعا خانمه حالا نمیدونم چی میشه قاطی میکنه به مادرشوهرم میگه حاج خانم به شما چه دخالت میکنی و ...
بعد برادرشوهرم زنش و بچه رو میبره خونه خودش به اینا هم بی حرمتی میکنه
بعد پدر جاریم و برادراش ک برو بیا دارن و آدمای سرشناسی هستن تو شهرشون میرن دم خونه برادرشوهرم دعوا راه میندازن و دخترشونو میارن خونشون
براورشوهرم بچه رو نمیده
حالا پدر جاریم زنگ زده بود ب شوهرم ک میخکاییم طلاق دخترمو بگیریم و برادرتون وحشیه و ..
همه همکارا براد سلام و دوستای شوهرم ک تو شهرشونن زنگ میزنن به شوهرم ک پاشو بیا گند این دعوا کل شهرستان رو برداشته بیا میون جگری کن
برادرشوهرم اصلا به شوهرم محل نمیده و سر اینکه شوهرم اومده شهر ما زندگی میکنه با من و شوهرم چپه عروسیمون ۷۰۰ کیلومتر راه اومد کادو نداد
حالا من ب شوهرم میگم تو چکاره ای بری برا کسی تب کن ک برات بمیره نه این داداش بدردنخورت ک تو گرفتاریات یکبار حالتو نپرسیده و هربار مارو میبینه برج زهرمار میشه رفتنی شهرشون با همه خدافظی میکنه دست میده الا شوهرم
میگه بچه گناه داره و ...
حق با منه یاشوهرم ؟