کرامات آقا سید مجتبی از زبان همسر
بعد از شهادت آقا مجتبی، مراسم های متعددی از سوی ارگانها و گروه های مختلف به منظور بزرگداشت ایشان برگزار شد. قرار بود در خوانسار هم مراسمی به همین منظور از سوی فرماندار این شهرستان برگزار شود. به همین خاطر، ما را هم به این مراسم دعوت کرده بودند. دخترهای کوچکم به خاطر درس و مدرسه شان نتوانستند همراه ما به خوانسار بیایند و در قم ماندند.
آن روز برای دخترهای من روز عجیبی بوده است، خودشان می گویند: در آن روز مدام احساس می کردند کسی آنها را دنبال می کند. حتی وقتی به گلزار شهدا و نانوایی رفته بودند این احساس را داشتند. دخترم زهرا کلاس اول راهنمایی بود. وقتی به مدرسه می رود، مدیرشان برنامه امتحانات ثلث دوم را بین دانش آموزان پخش می کند و از بچه ها میخواهد که فقط والدینشان آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترانم هم با ناراحتی به خانه برمیگردند...
بچه ها را به خواهرم سپرده بودم، به همین خاطر شب هم پیش آنها مانده بود. آن شب زهرا پدرش را در خواب می بیند. از او می پرسد بابا غذا خوردی؟ پدرش می گوید: نه بابا، غذا نخوردم. زهرا می گوید: خب من می روم برای شما غذا بیاورم. پدر می گوید: نیازی نیست. برو آن برگه ات را بیاور. دخترم می گوید کدام برگه؟ پدرش می گوید: همان برنامه ای که امروز مدیر مدرسه به شما داد. زهرا می رود برنامه امتحانی اش را بیاورد، اما هرچه دنبال خودکار آبی می گردد پیدا نمی کند.
او می دانست که پدرش هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، به همین دلیل می گردد تا بالاخره خودکار آبی را پیدا می کند و به پدرش می دهد. بعد می رود به آشپزخانه تا برای پدرش غذا حاضر کند. وقتی برمی گردد پدرش را در اتاق پیدا نمی کند، نگران به سمت حیاط می دود و می بیند ایشان در حال رسیدگی به باغچه است. آقا مجتبی عاشق گل و گیاه بود. زهرا دوباره به آشپزخانه برمیگردد و وقتی غذای پدرش را برایش می برد، می بیند او دیگر در حیاط نیست. این بار هراسان و گریان به دنبال او می دود اما هرچه می گردد، پیدایش نمی کند. همین موقع از خواب می پرد. خاله اش برایش آب می برد و آرامش می کند. زهرا دوباره می خوابد.
صبح که از خواب بیدار می شود توجهی به خواب شب گذشته اش نمی کند. او شیفت بعد از ظهر بود. در حین آماده شدن جهت رفتن به مدرسه بود که با عجله وسایلش را آماده می کند، ناگهان در لای کتاب علوم، چشمش به نامه امتحانی می افتد، می بیند برگه با خودکار قرمز امضا شده، برگه را به خواهرش نشان می دهد. خواب دیشب برایش تداعی می شود. با تعجب ماجرا را برای خواهرش تعریف می کند و تاکید می کند که به کسی نگوید.
شهید صالحی در قسمت ملاحظات برنامه با رنگ قرمز نوشته «اینجانب نظارت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود.
نامه توسط آیت الله خزعلی از روحانیت برجسته آن زمان مورد بررسی قرار می گیرد و سرانجام نامه را در یکی از آزمایشگاه های آلمان به بررسی نهایی می رسانند؛ در جواب گفته شده است: رنگ این امضا، نه جنسی از جوهر دارد و نه جنسی از خون های دنیایی.
یادآور می شود در کرامات دیگر شهید خوانساری، نسخه ای جهت رفع حاجت از جانب آقا سید مجتبی به خانواده خودش توصیه شده است که در این جلسه برای حیدر عسگر اینگونه مطرح شد: شهید توصیه کرده است هر موقع در گلزار شهدا برای رفع مشکلی، سراغ من آمدید، سه مرتبه سوره یاسین را به روح مطهر حضرت زهرا (س) هدیه کنید تا حاجت روا شوید...