یه اخلاقی دارم بعضی وقتایه سری سوالاکه خودممیدونم میپرسم ازمشهداومدیم همسرم گفت برم بنزین بزنم گفتم نزدیم بزنین بعدگفت نه دیگ باهم بودیم بعدش حالامامانم امروزاتاق منوشلوغ کرده بود اسباب بازی ریخته وپروسایل میگمجمع کن میگه خودت جمع کن بعدش من خوابم برد بیدارشدم رفتم سراغ گوشی همون لحظه اوکدتوگفت توخواب نبودی من فکرکردم خوابیدی وبعدش گفت همیناروجمع نکردی وفلان هیچی دیگ
بعدش برگشت گفت توعقل نداری وهمسرت همش مسخرت میکنه ومن مردم ازخجالت اون سوالپرسیدی
این اتفاقی که یه دفعه بروماورد ماله 10روزپیشه واقعا نمیفهممش من سنتی ازدواج کردم ولی باازدواج من مخالف بودش دوست داشت باپسرخالم ازدواج کنم یکسره به هرطریقی به جای اینکه مشکلی پیش اومداون بزرگتره بگه ناراحت نشوالکی وفلان بیشترپیازداغشوزیادمیکنه