متوجه حرف شما هستم همسر من یه مقداری بیش از حد جوگیره
فکر کن داداشش رفته مسافرت بدون سوال رفته بچه رو آورده پیش ما😳
وقتی بچه کلی فامیل نزدیک داره
چرا؟
چون داداشش گفته ببر پیش خودت نکرده ی زنگ بزنه بپرسه
عزیزم خب پس حس مسئولیت پذیریش بالاست و فکر کرده شماهم بدت نمیاد از ی مهمون کوچولو ...گلم حساس نباش، وقتی اورد غر نزن ولی بگو عزیزم کاش قبلش باهام هماهنگ میکردی اینجوری حس بهتری ب زندگیمون و تو داشتم ....
شاید هم روش نشده به برادرش نه بگه و میدونسته هم ب شما بگه مخالفت میکنی برای همین تو عمل انجام شده قرارت داده ...
من واقعا با بچه مشکلی ندارم
اما خب وقتی یادم میاد مامانش چقدر اذیتم کرده بازم اذیت میشم
حس‌میکنم انگار وظیفه ی من هست این کار
که اونا برن مسافرت من از ی بچه مدرسه ای نگهداری کنم
که چقدددر من بهش احترام میذارم اون بچه حتی جواب منو درست نمیده
و خب میبینم یواشکی مرتب وسیله های منو برمیداره از اینم چشم پوشی کردم و بردمش شهربازی و شام
اما خب واقعا همسرم روی مخم هست این همه بیش از اندازه توجهش
منم پیش اون به رو نمیارم
اما از دورن فقط میشینم حرص میخورم بخدا
من بیشتر از این میترسم خدایی نکرده بلایی سر بچه بیاد این بچش خیلی بازیگوشه
بعد میوفته همه چی گردن من
