زندگیم مثل ی پازلِ با تیکه های گمشده
مثل ی ماهی تو تُنگِ کوچیک رها شده
حس ِ اون آدمی که بی مادر بزرگ شده
شب ها رو با خودِ ماه هم کلام شده
مینویسم که هم دردِ من ی کاغذ و قلم شده
چشام چرا باید تاوان بدن ؟
اشکی که سهمِ این چشام شده
زندگیم انگار مثل ی فیلم شده
که آخرش به بدترین حالت تموم شده
ی روز فراموشت میکنم و میرم
ولی اون روز دیگه موهام سفید شده …