2777
2789

زمان محردیم اونقدر اذیتم میکرد اونقدر دعوام میکرد اونقدر فحش ناموسی بهم میداد که من همیشه آرزوی ازدواج داشتم ازون خونه برررم خواستگار میومد می‌گفت خوبع خوبه ازدواج کن همینکه میگفتم بله باز شروع میکرد به مسخره کردن و بدوبیراه گفتن به خواستگار و به من جوری که دو بار جواب بله بع دو نفر دادم بخاطر حرف های مامانم دوباره پشیمان میشدم و جواب نه میدادم جوری شده بود که کسی میخواست بیاد خواستگاری میترسید که بازم اینکارو بکنیم تا اینکه یه بار پسر همسایه بچگیام بطور اتفاقی اومد خونمون و بعدش دیگه خواستگاری و اینا قبلش مامانم می‌گفت پسر خوبیه با سوداه فلانه بهمانه خودمم دوسش داشتم خیلی وضعش خوب نبود ولی خب دوسش داشتم از همون بچگی باز اینبارم قبول کردم ولی همینکه قبول کردم اذیت و ازار های مامانم شروع شد که این پسر گداست بدبخته فلانه بهمانه صبح تا شب بهم حرف میزد می‌گفت تو خوشت میاد شوهر کنی تو چون شوهر نداشتی افسردگی گرفته بودی ولی اینبار دیگه اینو دوست داشتم و جواب رد ندادم آقا مامانم شد دشمن خونیم حرف بهم میزد بد و بیراه بهم می‌گفت میخواست صدام کنه می‌گفت عشق شوهر ابرو برام نداشته بود  😮‍💨😮‍💨😮‍💨

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

تا آخرش من دیگه ازفضای خونه اعصابم خورد شده بود قرار بود تابستان عروسی بگیریم زنگ زدم شوهرم گفتم هر چی داری جمع و جور کن بریم ماه عسل عروسی نمی‌خوام و من برخلاف میلم بدون عروسی رفتم سر خونه زندگیم😮‍💨😮‍💨

ولی بازم ولم نمی‌کرد هنوز که هنوزه زندگیم جهنمه تا پامو میزارم خونشون میگه تو شوهر کردی تو فلان تو بهمان فلان ی شوهرش خونه داره فلان داره تو هیچی عجله کردی و اینا درحالیکه ۲۷ سالم بود 

تا آخرش من دیگه ازفضای خونه اعصابم خورد شده بود قرار بود تابستان عروسی بگیریم زنگ زدم شوهرم گفتم هر ...

العی عزیزم منم مثل تو. اما من بابام خیلی اذیتم کرد بیخیال عروسی شدم نگو هدفشم همین بوده بهم جهیزیه نده.  از اول ازدواجم گند زد به همه چی

مادر سه فرزندم دوتا پسر یه دختر. تااینجای زندگی خوشیام ناچیز بود غمام فراوون. بگذره ببینیم چی میشه

بخدا اونقدر ضایعم میکرد پیش بابا و بردارام واقعا نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه ،😭

بیخیال... بگو باشه من عشق شوهر  مگه گناه کردم؟

می دونی سخت از انتظار چیه؟  انتظاریه که می دونی پایان نداره....

بخدا اونقدر ضایعم میکرد پیش بابا و بردارام واقعا نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه ،😭

نیا خونتون 

بهمین سادگی

توجه👽توجه، اگر اهل صبـــر نیستی،نگو برام نقاشی بکش🤣🤣🤣🤣❤️🩵❤️

بخدا اونقدر ضایعم میکرد پیش بابا و بردارام واقعا نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه ،😭

بعضی مادرا دوست دارن بچشونوها ولی حرف زدنشونو بلد نیستن. مثلا من ازمجردی یادم میادبقول تومامانم فش ناموسی میدادمن خیلی دلم میشکست اماالان یادم میفته خندم میگیره

مادر سه فرزندم دوتا پسر یه دختر. تااینجای زندگی خوشیام ناچیز بود غمام فراوون. بگذره ببینیم چی میشه

2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز