خالم طلسم داشت و همین یه ماه پیش باطلش کرد و الان ۳۲ سالشه و یه خواستگار پیدا شده براش (قبلا به طرز عجیبی نمیتونست ازدواج کن و جن اذیتش میکرد از رو این فهمید طلسم داره) اون میگه تا نامزدی نکردیم دوس ندارم کسی ما رو باهم ببینه زشته و خجالت میکشم جلو آشناهام ، میگه مهریه بیشتر از ۹۰ گرم همون ۱۹ مثقال و نیم برات نمیزارم ، حالام بزم جدیدشه هر روز یکی خانوادشو میفرسته و به خالم میگه باید اون هم تو رو بپسنده ، اومدن خونه مامان بزرگم حتی یه کیلو شیرینی نیاوردن گل و ... پیشکش
خالم جلو ما باهاش حرف میزنه ولی اون جلو حتی مادرش حرف نمیزنه و میگه زشته باید احترام مادرمو بگیرم
حرف هر چی میشه میگه خانوادم
مادرشم اون روز اومدن خونه مامان بزرگم به پسرشون یعنی داماد گفتن که به خالم بگه کسی حق نداره باشه تو خونه جز خالم و مامان بزرگم در حالی که اون خواهر و حتیییی زنداداشش اومده بودن
اینم بگم ۶ ماه عقد یه دختر بوده که طلاقش داده
حالا دختره ۲۱ سالش هست این کثافت ۳۶ سال
اینم بگم پسره مکانیکی داره ماشینش مگان و خونه هم داره ولی چه فایده
من جرئت نمیکنم به خالم مستقیم بگم به درد نمیخوره ولی خالم داره همه رو قبول میکنه😞 خیلی خالمو دوس دارم و نگرانشم
حتی مامانمم امروز میگفت به درد نمیخوره ولی خواهرم جواب کسی رو نمیده چون میترسه نتونه دیگه ازدواج کنه