همیشه مامانم اینگار هم سن سال خودم بود همیشه بیخیال بود خیلی ساله درگیر افسردگی شدم هیچوقت نگرانم نشد همدردی ک نکرد هیچ همیشم سرکوفت زد ک چته الکی اینطوری میکنی دست خودم ک نیست اونایی ک افسردن میدونن بیماری روحی رو کل وجود تاثیر میزاره هروقت گفتم بیحالم یا سر درد دارم گفت حالمو بهم زدی🙂 اگه تا ۱۰ روز چیزی نخورم براش مهم نیست
من معده درد سر درد عصبی دارم هنوز ک هنوزه نتونستم یچیزی بخورم حس میکنم دارم تلف میشم جون ندارم بهش گفتم شام چی داریم گفت هیچی حتی نگفت چرا نخوردی یا یه تارف نزد دلم خوش بشه
همیشم حاضره من نخورم نپوشم زندانی بشم داداشم اخم نکنه
حتی ۱۰۰سالتم باشه به مهر مادرت نیاز داری
تو کل عمرم اینو حس کردم🙂 حتی من میخوام ازدواج کنم بهش میگن نوه دار بشی ببینم نوه دوستی میگه ول کن حوصله ندارم میخنده😕 منم گفتم مهر مادری نداشت که به نوش مهر داشته باشه
میدونم بچه دارم شدم نباید رو خانواده خودم حساب باز کنم
امشب داشتم فکر میکردم برای اولین بار دوست دارم مهاجرت کنم حتی به یه شهر دیگه نه برا موفقیت برا ارامشم دوری از خانوادم همین