بچعا یعنی مادر شوهر من کار بدی نکرد
من دو س سال عروس این خونوادم هیچ وقت اومدن من مهم نبود همیشه غذاهای معمولی مثلا اگه بد بیست روز میومدم خونش اگه شب میرسیدم
چون خودشون برنج فقط روز میخورن جلوی من کوکو اش
غذاهای اینجوزی درس میکرد میزاش
مثلا من میومدم و میام ن میوه ای ن چایی درس درمون میاره
حالا جدیدا دوماد گرفته انقد احترام میزاره بهش براش میوه بیاره چایی بیاره
الان ما اومدیم خونشون بعد یه ماه برگشت دو شبه ی بار کوکو ی بار اش درس کرده امشب از خونه مامانم اومدیم اینجا دیدیم دومادشون اینجان جلوش میوه چایی من ک نشستم برگشته ب من میگه فلانی برو برا شوهرت چایی بیار برا خودتم خواستی بریز انقد ناراحت شدم به شوهرم گفتم بلند شو بریز نرفت منم گفتم عب نداره رفتم تو ناراحت میگه تو رو خونواده من حساسی