ببین من ۲۴سالمع ۱۶سالم بود ازدواج کردم
اولا شوهرم شکاک بود خییلی زجر کشیدم شهر دیگ ازدواج کرده بودم تا میگفت بالا چشمت ابرو میزدم زیر گریه و. زنک میزدم بابام میومد دنبالم و دعوا میشد ی بار سر ارایشی ک. میخاستم برم عروسی کرده بودم یکی زد تو گوشم منم زنگ. زدم بابام ک بیا دنبالم گفت نمیام پیاده بیا 😂😏با ماشین دوساعت راه. بود
گفت پدرشوهر مادرشوهرت هستن ب اونا بگو از اون ب بعد دیگ مشکلاتمو ب بابام نگفتم چون هم اون اذیت میشد هم خودم داغون بودم
اولین و اخرین کشیذه ای بود ک شوهرم زد
ادمی بود ک میگفت لاک برا ج نده هاس😂الان هزارتا رنگ لاک میزنم نمیزاشت بدون چادر تو حیاط برم😂الان هرجا میرم با پیرهن میرم بهم میگ موهات خوشکله نبافشون باز بزار همبشه
این همون ادمی بود ک انقد شکاک بود سال ب سال حتی دست ب گوشیم نمیزنع
من سختی کشیدم اما درست شد