بهش میگم من عاشقت هستم نمیتونم بعد یک سال و نیم فراموشت کنم اونم میکه منم نتونستم همه گندکاریات رو بخشیدم چون عاشقت بودم ولی وقتی با دوستم رفتی بیرون دیگه راهی برای برگشت نذاشتی
درصورتی من و دوستش فقط دوست معمولی بودیم چکار کنم موضوع واسش حل بشن
نمردیم و یه دختر سمی هم دیدیم
خداروشکر از دستت خودشو نجات داد، دوسش داری دیگه طرفش نرو
دوسش داری انقد گند کاری داشتی؟اگ نداشتی چیکار میکردی؟فک کن اون با دوستت میرفت بیرون چیکار میکردی دقیقا؟خیلی سمی
این چه دوست داشتنیه . تو یه آدم خودشیفته ای که فکر میکنی هر کااار دلت میخواد انجام بدی هیچکسم ناراحت نشه و حرفی نزنه. بیچاره اون پسر
فراموش کرده که هرشب مهمونی و پارتیه خوش میگذرونه
بهش گفتم چرا همش میری مهمونی درحالی که حال من بده
میگه تو حتی الان هم میخای من و اخساساتم رو کنترل کنی محترمانه میگم که به تو ربطی نداره کجا میرم نمیرم باور کن دیگه دوست پسرت نیستم
ب نظرت با این حرفا دوستم داره؟؟
دقیقااا اون بهم میکفت خودشیفته هستی مطمئن باش این قیافه و چهره ات تا اخر عمر واست نمیمونه که بخای اینجوری رفتار کنی
چکار کنم دست خودم نیستتتتت باور کنین دست خودم نیست فکر میکردم هرررررکاری کنم پام وایمیسته
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز