از هم جدا شدیم دلم داره در میاد
من کرجم اون تهران
همیشه اون میومد من هیچ وقت نرفتم ببینمش واسه همین آدرس خوابگاه و..نمیدونم کجاست
دلم داره در میاد می‌خوام برم از صبح مترو با مترو برم اون قسمت خوابگاهشون بمونم تا بلکه رد شععع و حداقل ببینمش
چیکار کنم بخدا نمیتونم نرم
دلیل جداییمون خونوادش یودن لعنت بر شانسم
سه ساله منو بهشون معرفی کرد هربار مخالفت شدید کردن اینبار کار به بیمارستان رفتن پدرش کشید ...حال همشون بد بود تصمیم گرفتیم تموم کنیم.ولی من نمیتونم ازش بگذرم اصلا نمیتونم چیکار کنم بچه ها دارم دیوونه میشم
نمیدونم چرا دختران سرزمینمون انقدر خودشون کوچیک میکنن
الان میگید دیوونه ای ... ولی حالمو درک نمیکنید بخدا احساس میکنم دیگه هیچی برام مهم نیست دنیا رنگی ندارع یه چیزیم کمه
