با یه داداشم رفتیم چیت گر یک هفته باهم قرار گذاشته بودیم شب قبل رفتن کنسل کرد میگه چرا شما جوجه اوردید و من الویه و....بهانه کرد بابام بهش زنگ زد به زور امد اونجام اصلا توی بادزدن جوجه ها کمک نکرد همسرم از رفتاراش ناراحت شد .بیمحلی میکرد یه جاهایی.با این داداشم خوب بود داداشم یکدفعه شروع کرد پشت سرش حرف زدن که نگذاشتم همسرم بفهمه و باهلش صحبت کردم تمومس کرد اون دفعه همسرم بعش سلام رسوند اصلا ج نداد گغت خوب مثلا به سلامتی و رغت همسرم فهمید میگه نمیخوام بیام توی جمع خانوادگیتون منم با هردو تا داداشم سرسنگین شدم نظر شماها چیه