شوهرم بهم فحش پدر و مادر تا حالا نداده بود
ولی اون روز بهم دستوری میگفت پاشو حموم رو بشور تازه بازسازی کرده بودیم
منن گفتم یکم دیگه میرم بعد گفت مگه آدم نیستی پاشو دیگه
با عصبانیت رفتم و آب رو با عصبانیت میریختم رو در و دیوارش شوهرم فکر کرد بخاطر اونه
با حرص و داد گفت بچه سگ
و کمربندشو آورد بزنه التماس کردم نزد
بعد از اون روز باهم سرسنگینیم
شرایط طلاق ندارم چون خانوادم اجازه نمیدن
دیگه محل نمیزارم بهش حرف میزنه نمیخندم تو خونه مثل یه ربات شدم
و امروز بحثش شد فقط یه کلمه گفتم
فحش به پدر و مادر دادنو هم یاد گرفتی
عصبی شد گفت لال شو
بعد من دیگه مجبوری یکم تحویلش گرفتم بیاره خونه مامانم
تو راه شیرینی خرید میوه خرید
اومد شامشو هم خورد
مامانمم واسه تو راهش چند نوع میوه داد و خوراکی
بعد به مامانم گفتم بهشون سگ گفته الکی گفت اشکال نداره شوهر مردم هر روز فحششون میده دیگه به روش نیار
تازه رفته بوده خودشیرینی واسه بابام بزار کمک کنم تو کارها
میخوام اگه شرایطش جور شد به بابام هم بگم گفته سگ