طفلی بچش سقط شده رفته خونه مامانش . حال و احوالشا که از مامانش پرسیدیم میگه من روم نمیشه تو چشم شوهرم و خونوادش نگا کنم . چطوری بریم از دلش دربیاریم که بدونه ما اصلا برامون این قضیه مهم نیست . به نظرتون داداشم چی بهش بگه
منم اوایل همین حسو داشتم🥲
شاید داداشت یچیزی بهش گفته
دست اون نبوده که دنیا به اخر نرسیده
اینایی سقط میکنن زود باردار میشن باز
ای بابا دلم براش سوخت
همتون خانوادگی با شیرینی و گل برید خونشون
بهش بگید همین که خودت سالمی برای ما مهمه
فرصت برای بچه دار شدن زیاد هست
تو که مقصر نبودی خواست خدا بوده
و برش گردونین خونه اش اگه شرایط جسمی مناسبی داره
برید عیادتش
زود به زود زنگ بزنید احوالشو بپرسید
شوهرش بایدتوجه کنه بهش بگه فقط خودت برام مهمی نه بچه ای که وجود نداره
چ طرز تفکر مسخره ای
روسیاهم!!!!!
یاد فیلمای دوره ی قبل از انقلاب افتادم، روسیاهه؟؟؟؟ ای بابا حتما دچار افسردگی شده وگرنه این حرف ی زن امروزی نیست
براش گل بخرید برید دیدنش حتما بهش بگید که وجودش براتون با ارزشه و شما اون رو بخاطر بچه نخواستید که حالا بچه سقط شده دیگه دوستش نداشته باشید ،
وا من دوبار سقط کردم خانواده خودمم نفهمیدن چه برسه خانواده شوهر
وا چرا خودشو خار و خفیف میکنه زن داداشت 😐😐😐😐دنیا ک به آخر نرسیده. خیلیا سقط کردن
انشاالله دوباره باردار میشه
وااا چرا روسیاه؟؟؟
ب هرحال همونقدر ک بچه همسرش بوده بچه اونم بوده 😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز