من یه نی نی ۷ ماهه دارم دیروز خوابوندمش گفتم برم حیاط جارو بزنم بشورم حالا امروز رفتم تو حیاط کار داشتم دیدم صاحب خونه مون از اون بالا آشغال ها تو سفره تکونده تو حیاط حالا قشنگ همون در اتاق مون منم خیلی بدم اومد بلند گفتم شعور ندارین فرهنگ ندارین آشغال هاتون میریزین اینجا دیدم نوه اش اومد گفت خفه شو گمشو چند روز دیگه پرت تون میکنیم بیرون برین گم بشین یه خونه بسازین از این حرفا بعد تنها چیزی که ناراحتم کرد دورهم بودن این میگفت اونا هم هر هر میخندیدن گفتم خدایا خودت ببین جواب بده به بچه میگفتن اونم می اومد میگفت چقدر یه ادم میتونه بیشعور باشه این همه پول بدیم هزار حرف هم بشنویم انگار خونه را صدقه دادن
زندگی بزرگترین شوخیه خداست💚💚💚 که ما زیاد جدیش گرفتیم 💜💜💜
خواهر منم یه همچین شرایطی داشت،تازه وقتی بچش دنیا اومد میگفت من خونه رو به 2نفر اجاره دادم نه 3 نفر،همش از بالای پنجره آشغال میریختن تو حیاط،از اونجا رفتن خونه ی دیگه راحت شدن
بغیر از اینا خانم صاحب خونه یه زن بد و دعوایی بود اصلاً نمیشد باهاش حرف زد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من مادر شوهرم بالاست آشغال سفره میریزه تا میبینن من شستم فوری بعدش میره پشت بوم میسوزه باز هرچی خاک و گل و ته سیگار و.... میاد تو حیاط منم دیگه تمیز نمیکنم