نمیدونم مشکل از منه یا نه اما جالبه عقده هنوز و من هرچی میرم خونه مادر شوهرم اونجاست صبح برم اونجاست ظهر اونجاست شب اونجاست گاهی دلم میخاد میرم تنها باشم اما همش حتی شوهرش نباشه این اونجاست من بخاطر بچه هام مجبورم بیشتر برم تازگی اما اون همش اونجاست از روزی که عقد کردن ار 7 روز هفته 6 روز خونه مادر شوهرم
ناحله الجسم ینی نحیف ودلشکسته میری♥ جوونی اما مادر پیری،بهونه ی سفر میگیری♥ باکیه العین ینی بارون غصه ها میباره♥ چشای مادر ما تاره دیگه علی شده بیچاره♥ منحده الرکن ینی توان برات نمونده بانو♥ کی قلبتو سوزونده بانو کی بالتو شکونده بانو♥ معصبه الراس ینی بستی سری رو ک پردرده♥ رنگ رخ تو مادر زرده تو کوچه کی جسارت کرده♥ جوری لگد خوردی ک نمیتونی بلند شی از جات♥ جای غلافه رو با زوهات داری میری کنار بابات♥ هیچکسی ای وای من نگفت تو کوچه ب اون کافر ♥ نزن زن رو جلوی شوهر بمیره زینبت ای مادر♥ وای مادرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب باشه اون اولشه براش جذابیت دارهحالا مثلا میخای تنها باشی ک چی بشه
اولش هم گفتم شاید رفتار من اشتباهه اما مثلا یه بار ناراحتی یه بار شادی هرچی همه زندگیتو در جریانه من بچه شیطونی دارماگه بخام یه داد بزنم یا هرچی دوست ندارم ریز جزییات رو بدونه