دوست داشتم جای یکیتون باشم ازدواج کرده باشم بچه داشته باشم با آینده نامعلومی که مشخص نیست چی در انتظارمه
بعضی وقتا وقتی میخابم راحتم ولی یهو تو خوابم یادم میاد این ترس و این فشار
میخواستم بگم هرچند مشکلاتی که دارین بدونید بازم تو این وضعیت نیستین حتی نمیتونید تصور کنید چقد وحشتناکه
خواستگار داشتم اما جالب نبودن دوسشون نداشتم حتی قیافشون معمولی نبود
دوست دارم قیافم عمل کنم شاید چون معمولیم اینجوری شد
پول ندارم کارمند نیستم
خانوادم واسه چیزای دیگه پول خرج میکنن اما اگه میدونستن همین پول بدن من یه دستی به صورتم بکشم زندگی یکی نجات میدن
خلاصه خیلی ناراحتم خیلی میترسم از آینده
سنم سی