من یه اخلاقی دارم که ب شدت دلسوزم و ازعمق وجودم ناراحتی ادمارو حس میکنم مثلا اگه اطرافیانم کسی ناراحت باشه ازناراحتیش خوابم نمیره و کل ذهنم ومیگیره
اگه کسی گریه کنه غیرممکنه من پا ب پاش اشک نریزم
نمیتونم ادمارو تنها بزارم خیلی دعامیکنم گریه میکنم مدام حالشونومیمرسم و ازته دل هرکاری که بتونم میکنم واسشون فرقم نمیکنه کی باشه دوست فامیل خانواده دشمن همسایه ادمی توخیایون ..
این تا اینجا مشکلی نداره مشکلم ازاونجاست ک من با دلسوزی عمیق اون مشکل و جذب میکنم و سریعا خودم گرفتارش میشم
از طرفی باعث افسردگیم شده
دلیل اصلی این اخلاقم و نمیدونم اما من یه دختربودم و به شدت تنها توی خاتواده مادرم اصلا رابطش بام خوب نبود و همیشه تنهابودم تو خوشی ناراحتی غم ... تنهایی دردهرچیزی و ب دوش میکشیدم هیجوقت هیجکس عمق دردام و درک نکرده هیچکس نبوده باش خرف بزنن هیجکس حالموتواون شرایط نپرسیده ... مث عقده ازبجگی تودلمه و نمیتونم ببینم کسی تنهایی غصه میخوره مثلا شبایی بود توسن کم تا خود صبح اشک میریختم و صبح چشمام بازنمیشد اما مامان نمیگفت چرا گریه کردی چیشده مشکلت جیه