چقد شرایطت مثل منه
ما هم باید از تهران بریم به جنوب برای کار همسرم
البته ما ۴ ساله ازدواج کردیم
راستش من خوشحالم با اینکه خیلی به خانوادم وابسته‌م
ببین اگه میخوای اونجا بشینی تو خونه و غصه بخوری و افسردگی بگیری سختته.. ولی اگه بری دوستای جدید پیدا کنی یا خودتو سرگرم کنی سرکار بری باشگاه بری کلاس بری و با همسرت خوش بگذرونی آسونه برات. .. الان چه مدلی هستی؟ با فامیلات خوش میگذره؟؟ از اینایی که همش دور هم جمع میشید یا سال تا سال همو نمیبینید؟؟
اتفاقا تعطیلات ما زیاده خانواده فرهنگی زیاد می ریم ولی وقتی درگیر کار و مدرسه و خیلی چیزای دیگه بشی نمیشه به همه موقعیت ها برسی
می دونی عذاب آورترینش جمعه هاست که مثلا مامانم زنگ می زنه به خاله ام یک ساعت تلفنی حرف می زنن تهش خسته میشن میگن چه فایده کاش نزدیک بودیم تو این هوا یه لیوان چایی دور هم می خوردیم می دونی منظورم چیه دلخوشی آدما فرق داره من خودم کسیو می شناسم که اصلا آخر هفته ها خونه نمی مونه کنسرت سینما مهمونی پارک و... سالی دوبار خانواده اشو می بینه از سر وظیفه ولی اینکارا برای مامان من جذاب نیست و دلش خانواده اشو می خواد واسه همین اینهمه سال عذاب کشید. همیشه میگه یکی نبود دو ساعت دکتر برم بچه امو پیشش بذارم حالم بده برم بشینم خونه بابام یکی یه لیوان آب جلوم بذاره یا تو موقعیت برعکس که اونا به کمکم نیاز داشتن من به دادشون برسم و خیلی چیزهای کوچیک دیگه که واسه آدم حسرت میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز