بازم من دراما تولید کردم😐خب من هیچ وقت تابحال نرفتم دندون بزشکی(البته اگه شیش سالگیمو که یدونه دندون کشیدم و یادم نمیادو فاکتور بگیریم)
خلاصه هیچوقت حس خاصی نسبت بهش نداشتم و خیلی عادی بودم. ولی چرخ گردون چرخید و منو وادار کرد برم این تونل وحشت😐😐😐من دوماهه دندون درد دارم و بار اول ی راست رفتم مطب دندون پزشکی و از همون جا ی راست اومدم بیرون و گفتم اصلانم دندونم درد نمیکنه خوشم نمیاد ملت دستشونو بکنن تو دهنم(ولی خب مشکل من این بود که بدجور گرخیده بودم) 🤗🤗
خلاصه دیروز که از شدت درد زار زار اشک میریختم و بازم مقاوت میکردم مامانم گفت یا میری دندون پزشکی یا خودم دست به کار میشم(واقعانم میخواست با خلال دندون اولین جراحی دندونشو انجام بده😐)
خلاصه منم بیشتر گرخیدم و گفتم باشه میرم🥺🥺
سرتونو درد نیارم امروز به زور رفتم مطب و با دستانی لرزان رفتم نوبت گرفتم و بدون مامانم احساس اوارگی میکردم.
دکترم عکس گرفت و گفت چند دیقه دیگه میام برای عصب کشی. من اینجوری بودم که(اقای دکتر مگهه الان عکس نگرفتید نباید برم هفته بعد بیام تا جوابشو ببینید اونم گفت مگه ام ار ای دادی یدونه عصب کشیه دیگه🥲منم میخواستم بگم حالا ی دوری میزنم و برمیگردم که مامانم پیام داد چی شد و چیکار کردی)
خلاصه رفتم و نشستم روی اون تخت شکنجه و حالم خراب بود و دست و پام میلرزید...