داستانش اینجوری بود ک دختره نمیدونس پسره،پسر عموشه😂بعد از بچگی اینارو صیغه هم کرده بودن،دختره از خونه شون فرار میکنه چون پدر عوضیش میخاس دختره رو بده ب یکی عوضی تر از خودش،با یکی از همکلاسیای پسرش ک خیلی ادعاش میشده عاشقشه فرار میکنه،پسرعموشم عاشق دختره بوده ولی دختره اصلن نمیدونسته ولی دختره فرار میکنه پسره زمین و زمانو ب هم میدوزه تا پیداش کنه،اون همکلاسیه دختره اینو ب جای قرضش ب ی آدم کله گنده میده ینی گولش میزنه و میگ تو این خونه ی ماه بمون پولو جور کنم بیام ببرمت،اون کله گنده هه هم تو کار خرید و فروش دختر بودهو...و بقیش اسپویل میشه اگ بگم😂🤝🏻
خیلی قشنگ بود ولی ب شدت غمگین بود مخصوصن اخراش چن روز افسرده شده بودم