2777
2789

یک سال نیم در ارتباط بودیم خانواده اون کاملا در جریان خانواده منم در جریان میومد در خونه  عموم اینا همسایمون  خودشُ به همه نشون داد خالم اینا  میگفت میخواهم بیام خواستگاری میگفت  خانوادم مخالفن بخاطر اینک من یک ازدواج ناموفق داشتم  ولی دروغ میگفت چون مادرش میگفت ابوالفضل بخواهد ما  حرفی نداریم   هی ۳۰ میام هی ۱۵ بلاکش میکردم میومد در خونه کلی تحقیر میشد مامانم گل میگرفت  پرت میکرد تو صورتش میگفت این دیگ تو مسخره کرده با گل و بستنی نمیاد خواستگاریت دروغ میگ یک هفته هست بلاکش کردمم نمیدونم چرا با این همه دروغی بهم گفته هنوز تو فکرشمم ‌خیلی‌دوستش دارم همه میگن از ابوالفضل چخبر چون همه مطمئن بودن  عقدمم میکنه جوری که این جدی بود هر شب دارم خوابش میبینم نمیدونم چطور از فکرش در بیام با  این که ۱۰ ساعت سرکارم و دانشگاه هم هستم نمیتونم فراموشش کنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بیاید خارش

zahra131111 | 18 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز