گفت «میدانم که بد است. امّا نمیتوانم. با دل برنمیآیم.»
این چهگونه سخن باشد؟ میدانم که این دریا غرق کننده است، خود را در میاندازم، یا این آتش سوزنده است، یا این چاهیست صدگز، یا این سوراخ مار است، یا این زهر هلاهل است، یا این بیابان مهلک است، میدانم و میروم.