یکی گفت طلاق گرفتم پرسیدم چرا؟گفت لیوان مورد علاقمو شکوند!!!
شکه شدم گفتم مگه میشه سر ی لیوان زندگیتو گذاشتی زیر پات...
تو عجب دیوانه ای هستی!!!
گفت آره دیوانه ام کتک و تحقیر و خیانت های مکرر و توهین و آزار و اذیتهاشو چندین سال تحمل کردم چندین سال سکوت کردم و انتهای تحملم با شکستن ی لیوان ب اتمام رسید.
درکش سخته.
تحمل کردن خیلی سخته خیلی.
اینکه هی بگن پاشو برو خونه بابات هی طرد بشی و ب روی خودت نیاری ب هر حال یک جا آدمی خسته میشه