تاحالا پسریو دیدید ک بزور خانوادش ازدواج کنه

آره .ببین دلت چقدردوسش داره .دلتنگش میشی .زیادسخت نگیر باسیاست باش به زبونم نیارچرادوسم نداری ..خودتوبالانگهدار .براش چیزی نگهدار روزی که دیدیش بگو میدونستم فلان چیزو دوست داری برات نگهداشتم خوردنی .زیادم بهش پیام نده .زنگ زد خودش زنگ بزنه .اگه دهبارشوهرت زنگ زد تویه بارزنگ بزن .بازخودتون ببن چی دلشو خوب میکنه

داداشم دیگه باماهم حرف نمیزنه .خیلی عجیبیم به خدا عین خونواده خودمون هیچ جا ندیدم .

خوب میشن اگه دلش جای دیگه نیس کم کم خوب میشن دختره رو بگو صبور باشه مردا طول می‌کشه تا خودشون پیدا کنن

نه من اشتباهم کنه میذارم انجامش بده . خودم بخاطر خودخواهی خانواده اونا نتونستم برسم به عشقم و انقد درد میکشم نمی‌خوام ی دختره دیگه مثل من بشه.

البته فامیل مادری منم بی تقصیر نبود تو رضایت ندادن خانوادش 

نظرلطفه من خواهرشوهرنیستم .مرحله اول من انسانم ..خب اون دختره هم حق زندگی داره .همیشه به مادرم میگم .میگم چطوردوست داری دخترت بخوره زندگی کنه خوشبخت بشه .دختر مردم هم انسانه نفس داره باهزارامیدوآرزو بله گفته ..چی بگم خدا کمک کنه

والا من که باورم نمیشد هیچوقت 

وای هرچی میگی انگار منو تعریف میکنی

دیگه داره گریم میگیره

چرا هست بالاخره 

من دیدم کسی به زور زن گرفته دلشم با کس دیگه بوده ولی مثل برادرت نبوده سر این قضیه ها دعوا داشتن که باعثش بیشتر خانواده ی مرد بودن مستقیم یا غیرمستقیم میگفتن که سردی و جدایی بندازن که پسرشون سمت اونا باشه همون که قبلش گفتم ، ولی گاهی رابطه عاطفی و جنسی خوبی داشتن به گفته ی دختر خانوم ، دختر اهل دروغ نیس و ثابت شده اس که اینطورن 

شما بودی گفتی ازدواج اجباری باورت نمیشه؟

هنوزم باورم نمیشه 

باور کن 

این وقتی بهم ثابت شد که اکسم منه خوشگلو ول کرد رفت دختر خاله عنترشو گرفت😂

( ظاهرا به اجبار باباش)ولی شما باور نکنید

آره درسته منم طرز فکرم همینه پدرم می خواست اجبار کنه  یکی از برادرهامو برای نوه خواهرش ، ولی چون اونا راضی نبودن و دوست نداشتن این صحبت ها باشه جوری صحبت کردم که پدرم دیگه نگفت و کلا طرز فکرش عوض شد 

  البته می دونم برادرهام اونطور نیستن به حرف کسی زن بگیرن 

اینکه میگم باورم نمیشه یکیش خودم چون یکی دیگه رو میخواستم هیچوقت به زور خانوادم که خیلی هم سخت گیری میکردن تا مرز خودکشی پیش رفتم ولی موندم..

ولی اینکه میگم عشقم میگه ولی من باورم نمیشد.

منو دوست داشت ولی اگه عشقش اندازه من بود

صدهزار البته که قبول نمی‌کرد خانوادش جای دیگه برن.

اولش هم خودش بهم پیام داد دارن میرن که یعنی من بدونم و دیگه بهش فک نکنم. بعدش اگه دلتنگ میشد یا پشیمون پیام میداد باهام درد و دل میکرد .. دیگه یکی دوماه آخری اصلا خبری ازش نبود. تا دیروز که شنیدم عقد کرده 

منم مثل خودت شدم ای 

ولی من دارم از غصه میمیرم تو خوب شاد و شنگولی 

عجیبه وقتی خودت توی حرفات داری تایید میکنی 

وقتی چند نفر نذارن دوتا که همدیگه رو دوس دارن بهم برسن و هزارتا مانع بزارن که نشه خوب بالاخره پسر یا دختر ازدواج میکنه نه از روی علاقه این اجباره  اجبار بخاطر اینکه قبلا نذاشتن  یا اجبار بخاطر حرف مردم  یا بخاطر تنهایی یا ...