یه رازی رو بهت بگم فقط برای اینکه الان پاشی بخونی
من انقدر با این چیزا مخالف بودم وقتی که اولاش میخواستم نماز بخونم مهر و چادر قایم کرده بودم تو اتاق یواشکی وضو میگرفتم میرفتم تو اتاق درم میبسنم میخوندم
تا چند ماه بجز همسرم کسی نمیدونست تا اینکه اون جلوی خانوادم لو داد
ولی از گفتنش خیلی حس بدی گرفتم انگار ارزش کارم پایین اومده باشه
تقریبا یکسالی طول کشید تا برام عادی شد وضو گرفتن و نماز خواندن جلوی دیگران