من خیلی آدم ساده و ضعیفیم به شدت
افسردگی و وسواس فکری دارم که سعی می کنم زیاد بروز ندم پیش همه
خیلی کم پیش میاد با کسی دوست شم ترم قبل با یکی خیلی صمیمی شدم تنها دوستم منو ول کرد انتقالی گرفت
عاشق یه پسری بودم که اونم اومدم خوابگاه فهمیدم زن گرفته رشتمو اصلا دوس ندارم امیدی به شاغل شدنم ندارم
مانتو و لباس خوب ندارم اینجا همش چشم و هم چشمیه
همش غذاهای تکراری بدمزه میخورم میرم یه وسیله بخرم خدا تومن پولش میشه هیچی نمیشه درست کنم آنقدر رامون دوره حد ندارن یه ماهه خوابگاهم یه بیرون ساده نرفتم همش رو تختم من چه جوری بقیشو بگذرونم دارم دق مرگ میشم
انتقالی نمیشه گرفت رشتمو شهرمون نداره