مامانم حرفاش خیلی تلخه همش بی حوصله است بی اعصابه از بچگی همین طور بود همیشه حسرت خاله عام و زندایی مو داشتم که با دختراشون که هم سن من بودن چقدر قشنگ رفتار میکردن تا حالا نشده من و بغل کنه بوس کنه قربون صدقه من بره اینا اصلا مهم نیست چون من عادت کردم و خودم خشک شدم و اصلا بدم میاد کسی و بغل کتم بوس کنم منم اینجوری عادت کردم مشکل من اینه که تیکه بهم میندازه حرف تلخ میزنه پایه نیست همش میکه حوصله ندارم اعصاب ندارم میرم خونشون همش با داداش کوچیکم تیکه میندازن حرف سرد میزنن جوری که اصلا دوست ندارم دیگه برم اونجا امشب همه اینا و بهش گفتم گفتم مثل مامان بابات شدی که به دخترا شون رو نمیدادن بیان خونشون گفتم یکم مثل بقیه مامانا پایه باش هر کاری خواستیم بکنیم نیومدی خوبی مادرانه هم داره اما تلخی هاش خیلی زیاده مادرشوهرم تا خالا ندیدم با بچه هاش بد رفتار کنه همیشه بوس شود میکنه بغل شود میکنه الویتش بچه هاش هست مادر زن داداشم همین طوری مادر من از سفر اومده بود رفتم خونشون اصلا محل نداد بهم از راه رفتم منم رو بوسی نکردم جا خوردم میخواست بره سفر بابام قشنگ خداحافظی کرد این سریع نشست تو ماشین که منم بعدش خیلی بغض کردم بهش گفتم بیا با خاله ها بریم مشهد بدون هیچ مشکلی از قبل با لحن بد گفت برم هم تو رو نمیبرم گفتم من که خرج خودمو میدم
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!